ESC را فشار دهید تا بسته شود

رفتار سازمانی

از اینجا دانلود کنین یا از فایل زیر آنلاین گوش بدین:

در این پادکست تجربیات سالها فعالیت خودم در محیط های کاری + مثال از رفتار درست کارمندان موفق، را خواهید شنید.

اگر در پایان این پادکست، چالشی در محیط کارتون دارید در نظرات مطرح نمایید تا بتونیم با همفکری هم به نتیجه برسیم.

#رفتار سازمانی

مهشید

مهشید هستم.یه دختر دهه شصتی که نرم افزار کامپیوتر خوندم. دیجی بها dgbaha برگرفته از عبارت "دختر گرانبها" است. تلگرام : t.me/dgbaha

دیدگاه ها (55)

  • آواتار مینو

    مینومی گوید:

    ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۹:۱۰

    مهشید جان خیلی چیزای خوبی گفتی
    من شاغل نیستم ولی چرا جس کردم به دردم خورد😅
    فکر کنم بحث کاریزما یه بحث کلی برای همه باشه برا همین برای غیرشاغلا هم خوبه.

    کاش الان قابلیت تاپیک داشتی میتونستم یه سری افشاگریا بکنم😂
    دست یه سری ها را رو میکردم😅
    جدی میگم یه کاربرایی سایت بغلی هستن که همه میدونن اینا چه گرگایی هستن ولی نمیشه تاپیک زد تعلیق میشیم

  • آواتار مطهره

    مطهرهمی گوید:

    ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۰۸:۲۸

    سلام گرانبها جان خوبین؟
    خیلی مفید بود
    درباره مدیریت زمان و حفظ انرژی با وجود مشغله زیاد هم بگین لطفا
    من وقتی کارام خیلی زیاد میشه متاسفانه انرژیم تحلیل میره خیلی
    مثلا من کل روز رو در حال انجام کارهایی هستم که باید زود انجامشون داد
    و من وقتی انقدر کارام زیاد میشه دیگه نمی تونم انرژیمو حفظ کنم و عصبی و بداخلاق میشم مخصوصا اگه این مشغله زیاد با بی خوابی هم همراه باشه
    و شما هم فکر میکنم روز های پرکاری دارین
    چطور میتونین انرژیتون رو حفظ کنین وقتی کاراتون زیاد میشه؟
    ممنون میشم دربارش راهنماییم کنین گرانبها جان

  • آواتار مطهره

    مطهرهمی گوید:

    ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۰۸:۴۳

    سلام گرانبها جان خوبین؟
    خیلی مفید بود
    درباره مدیریت زمان و حفظ انرژی با وجود مشغله زیاد هم بگین لطفا
    من وقتی کارام خیلی زیاد میشه متاسفانه انرژیم تحلیل میره و آرامشم بهم میریزه
    و من وقتی کارام از یه حدی بیشتر میشه دیگه نمی تونم انرژیمو حفظ کنم و منفی نگر و بد اخلاق میشم
    نمی تونم خودمراقبتی رو هم داشته باشم و زمانی برای خودم نمیمونه البته خب همیشه اینطور نیست ولی تازگیا خیلی شلوغ شده روزم.
    بنظرم این شاید بخشیش برای این باشه که من خیلی خودمو بخاطر مسائل کوچک عذاب میدم مثلا اگه برنامه ای برای هفته آیندم داسته باشم که کار پراسترسی باشه
    این هفته فکرم سرش هست و از الان استرسشو دارم که فکر میکنم این در تحلیل رفتن انرژی نقش داره
    و شما هم فکر میکنم روز های پرکاری دارین
    چطور میتونین انرژیتون رو حفظ کنین وقتی کاراتون زیاد میشه؟ و در عین حال کار هاتونو انجام بدین.
    ممنون میشم دربارش راهنماییم کنین گرانبها جان

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۰۹:۲۳

      مطهره جان سلام به روی ماه تون
      عالی ام خدا را شکر
      شما چطورید؟
      بله اینم خیلی سوال میشه انشاله یه پست براش میزنم.
      البته شاید مدیریت زمان من کمی متفاوت باشه مثلا من یه وعده غذا میپزم و شاید یه خانواده با یه وعده ایراد داشته باشند…به هر صورت سعی میکنم موارد کلی که به من برای زمان کمک کرده را با شما اشتراک بذارم و اگر مخاطبین هم راه های خوبی داشتند مطرحش کنند.
      مطهره جان خدا قوت عزیزم.

  • آواتار خانم شاغل

    خانم شاغلمی گوید:

    ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۰۹:۰۶

    سلام گرانبها جان
    به عنوان یه خانم شاغل تمام نکاتی که گفتی به نظر من حق تا ابد😁👌
    هر کدوم که میگفتی من زیر لب میگفتم بازم حق حق حق
    شاید چون زخم خوره همه شون بودم
    منم سابقه کارم زیاده البته مرکز بهداشت هستم و زیر نظر دولت.
    اما باورت نمیشه همه اینا که گفتی تو دولتی ها بدتر و بیشتره
    زیرآب زنی و ارتقا گرفتن و جنگ سر واحد و …
    اینکه میگی هر زنی موفقه تو سازمان حتما که ریگی به کفشش نیست این حقیقته
    و بیشترین ضربه را هم زنان به هم میزنن تا مردان و این مایه تاسفه
    من تو *** سایت سالها فعالیت داشتم و شما و اوپرا و هاردلی کویین و کاپوچینو داغ را میشناسم.
    بارها و بارها دیدم که خانم ها چطوری دارند در موردتون حرف میزنن.
    اوپرا از کلماتی که استفاده میکنه مشخصه دایره لغات بالایی داره و خب این همه لغات نتیجه مطالعه اس.
    اطلاعات عمومی اش هم خیلی زیاده
    راستش من باورم نمیشه شماها تو اون سایت فعالیت میکنین.لول سایت پایین بود و اوایل حس کردم دروغ میگین..
    ولی خودمم اونجا بودم 😂😂
    از نوع نوشته های هر کسی مشخصه که چقدر با سواده.سواد فقط نه اینکه حرفای قلمبه بزنه ها.فهم و درک و تحلیل ها تو موضوعات تاپیک ها نشونه آدم باسواده.مثلا میگن برو طلاق بگیر برو مستقل شو برو قهر و…اینا نشون میده طرف حتی فکر هم نمیکنه
    یکی میاد میگه اگر شرایطش را داری جدی فکر کن.اگر نداری پول جمع کن و شرایط قوی شدنت تو همون زندگی را ایجاد کن.خب فرق آدما همینه دیگه.یکی رو هوا نظر میده و بی عقله.یکی قشنگ میشینه تحلیل و بررسی میکنه
    من با این پادکست شما متوجه شدم شما راست میگفتی شاغلی و هم شاغل ساده نیستی.آدم فرهیخته ای هستی.
    .همین که این سایت رو زدی و وقت میذاری برای آدمها و محتوای این سطحی ایجاد میکنی
    این مدل محتوا واقعا با ارزش و سخت و زمانگیره

    یه چیزی هم گرانبها جان بهت بگم البته خودت حتما همینطوری ولی من از دید خودم میگم
    گرانبها از زنان جامعه ناامید نشو.از حرفاشون و فحاشی هاشون.همین که تو به نوبه خودت داری برای فرهنگ زنان جامعه تلاش میکنی کار ارزشمندیه

    منتظر نسخه جدید سایتتم😍😍

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۲:۵۳

      خانم شاغل سلام به روی ماه تون
      ممنونم از نظرتون 🙏🙏
      من حقیقتا ناامید نیستم…اتفاقا امیدوار هستم به زنان سرزمینم
      منتظر آینده و رسیدن به اهدافم هستم که انشاله محقق میشه 🙏🙏
      ممنون از حس خوبی که دادین😍😍😍😍

  • آواتار بانوی تلاشگر

    بانوی تلاشگرمی گوید:

    ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۲۰:۱۴

    گرانبهای عزیز بخاطر وقتی که گذاشتی سپاسگزارم .یه چیزی که من با پوست وگوشت وخونم درکش کردم این بود که تو محیط کاری هرچه کمتر حرف بزنی وتا لازم نشده وازشما نظری نخواستن حرف نزنیم بهتره و هرچی حواشی هست از زیاد حرف زدنه واینکه اگر همه از موضوعی دلخور هستن ما پیش قدم برای مطرح کردن اون دلخوری نباشیم اولا که آدم ازکسی که ازشون انتقاد میکنه خوششون نمیاد یعنی برا خودمون دشمن درست میکنیم درثانی دیگران براشون عادت میشه در دلخوری ها و مسائل بعدی همه سکوت میکنن باز شما حرف بزنی واونا فقط منفعتشون رو ببرن

  • آواتار صبرا

    صبرامی گوید:

    ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۰۸:۳۰

    سلام مهشید جانم
    دوست دارم روز معلم رو بهت تبریک بگم خیلی چیز از تو یاد گرفتم
    آفرین بهت
    این صوت هم عالی بود
    من میخواستم از شما خواهش کنم درباره همکلاس یا همکار چاپلوس و اینکه رفتار ما در مقابلش باید چطور باشه هم صحبت کنید.

    راستش من یه همکلاسی چاپلوس دارم تقریبا هم سن هستیم و تقریبا همزمان باهم و با یه سطح وارد کلاس شدیم،قبلش همو نمیشناختیم ایشون همون اوایل کلاس سعی کرد با شاگرد اولای با سابقه کلاس مچ بشه و شد و سطح خودش رو کشید بالا، با تعامل، با این که من حتی فکر چنین طرحی به ذهنم نمیرسید که بخوام حتی کنار اون افراد موفق بشینم، از محیط کلاس هم بخوام بگم استاد ما یه شخص فوق العاده کاریزماتیک و با اعتماد بنفس و منظم و مهربان ولی همه ازش حساب ببرن هست و فوق العاده در تخصصش متمرکز و موفق هست و کاملا جو کلاس تو مشتشه و من واقعا دوست دارم به خاطر شخصیت استاد هم که شده به اون محیط رفت و آمد داشته باشم که رنگ و بوی ایشون رو به خود بگیرم
    ولی به نظرم عیبی که این مجموعه داره ایجاد جو تملق آمیز هست و هر کس این مدلی نباشه نا خود آگاه از گردونه خارج میشه و من به شدت مخالف تملق و چاپلوسی ام و منو بکشن هم اینکارو نمیکنم چون مخالف درونم هست، اگر حسم واقعی باشه اونو بیان میکنم اونم نه به طور مکرر، در غیر این صورت به نظرم درست نیست در درون خودم خلا ایجاد بکنم که یه حسی به دیگران منتقل کنم که در عوضش اون برام مثلا چه کاری بکنه، نچ نچ، هرگز!
    اینکه میگم استادمون جو رو اینطوری ساختن کاملا با شواهد و قرائن هست مثلا اگر استاد در گروه کلاسی برنامه ای بذارن همه کلی به به و چه چه که وای اگه شما نبودین ما میمردیم و امکان حیات برای ما نبود من شنیدم که استاد از چند نفر خواستن اینجوری رفتار کنن تا بقیه هم یادبگیرن حالا من مخالف تشکر کردن نیستم ولی اینکه رگباری همه بیان اینجوری بگن و حتی اگه برنامه خیلی خیلی سنگین باشه جیک نزنن همه از سیاست های استاد هست که واقعا دمشون گرم تازه تو فضای حضوری کلاس هم جاسوس دارن و اینطوری اوضاع رو کنترل میکنن همه هم از روی دوست داشتن این کارها را میکنند واقعا، از این دست صحبتا زیاده اما من مشکلم اینه که من این راهو صحیح نمیدونم و وقتی مثل اونا نباشم انگاری من دارم خلاف جهت شنا میکنم و اگه بخوایم با افرادی که مثل من هستند هم یه گروه نامرئی داشته باشیم و هوای همو داشته باشیم ما یه جمع طفلکی مظلوم هستیم که من اینم دوست ندارم و نشان از ضعفه، چون قدرت سمت مقابله، بنابراین درکلاس شخصیت منزوی دارم، هر چی خواستم توجه نکنم به این مسائل و خودم باشم و روی کارم متمرکز بشم هنوز فاصله زیادی دارم تا به این نقطه برسم،
    ولی نسبت به اون شخصی که در ابتدا درباره اش صحبت کردم در من حسادت ها و مقایسه هایی شکل گرفته بود و ناراحت بودم که چرا استاد به اون بیشتر توجه داره تا من بعد رصد کردم دیدم به اون بیشتر از همه افراد کلاس توجهات خاص داره که درد ماجرا را برام کمتر کرد، بعد تر دیدم تقصیر استاد نیست بلکه اون شخص زیادی خودشیرین تشریف داره و البته انصافا توانایی های خوبی هم داره و بعدتر به این نتیجه رسیدم جفتشون مقصرن تو این قضیه، چون استاد جو رو این مدل درست کرده و همکلاسی من هم دقیقا فرد موردنظر خودشونه
    با همه این احوالات سعی کردم این حسادت رو در خودم از بین ببرم و خداراشکر تا حد زیادی موفق بودم و واقعا همکلاسیم رو دوستش دارم همچنین استادم را
    اما این موردی که مفصل توضیح دادم انقدر منو اذیت میکنه که چون منزوی شدم خجالتی و ترسو و کم اعتماد به نفس و همه اش حواسم به ارتباط اون دونفر و غیره
    که بارها و بارها تصمیم گرفتم از اون کلاس برم تا راحت بشم ولی سه مورد هست که نمیذاره: یکی اینکه
    تو شهر ما بلکه در کل کشور تو این زمینه ایشون بهترین هستند و من جای دیگه هم خیلی نمیشناسم اگر هم کلاس فرد دیگه ای برم با استاد ما در ارتباطن و اگر خواستم برگردم خیلی زشت میشه
    دوم اینکه بخودم میگم جای دیگه هم بری یه سری مسائل دیگه پیش میاد، هی که نمیتونی فرار کنی به اسم هجرت و این جنگ درونی رو با خودم دارم
    سوم اینکه اینجایی که درباره اش صحبت کردم یه فضای مذهبی هست و من با همه این اوصافی که گفتم و بهش واقف هستم باز تهش به خودم میگم تو که با این بندگان مقرب خدا نمیتونی همراه بشی مشکل از توئه
    و این بیشتر از همه منو اذیت میکنه

    نمیدونم مهشید جان، اگر فرضا به من بگید مهارت های ارتباطی و اجتماعیت رو بالا ببر خب اولا دقیقا نمیدونم باید چکار کنم نمیخوام خودنمایی کنم ثانیا من اون مدلی که توضیح دادم نمیتونم باهاشون همراه بشم و به شدت دوست دارم خودم باشم

    از وقتی که میذاری بینهایت سپاسگزارم و مشتاقانه منتظر پاسخت هستم❤

  • آواتار دخترمشرق

    دخترمشرقمی گوید:

    ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۳:۵۲

    سلام وقتتون بخیر
    گرانبهای عزیز من تودوران عقدم و شوهرمم اصرار خیلی زیادی داره که خونشون بمونم و مجبورم میکنه بمونم بگم میرم میگه کلن برو دیگه هیچ وقت نمیام دنبالت به اصرار و التماس منو میاره خونه خودمون
    وقتی میگم راحت نیستم هیچ درکی نداره که من معذبم درصورتی که من خیلی اذیت میشم
    مدام میگه توکه میخواستی بری خونه بابات ازدواج نمیکردی یا میگه خونه ما چه فرقی با خونه شما داره
    و هیچ جوره قانع نمی شه منم دوست ندارم اونجا بمونم چون میدونم مشکل ممکنه برامون درست بشه
    میشه راهنماییم کنید واقعا مشکل بزرگی شده برام نه با قهر حل شد نه با حرف زدن ملایم
    چه برخوردی بکنم وچی بگم که مشکلم حل بشه
    ممنون میشم راهنماییم کنید

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۲:۰۵

      دخترمشرق عزیز
      سلام به روی ماه تون
      نکته اول: همسرتون هوش EQ اش پایین هستش…یعنی حسی که شما دارید را متوجه نمیشه (هوش IQ مدنظرم نیست ها…ممکن هست همسرتون از نظر هوش عقلی بسیار هم باهوش و نخبه باشند ولی هوش هیجانی Emotional Intelligence، کمی داشته باشند یا رشدش نداده باشند…
      در تعریف این هوش آمده: به توانایی شناسایی و مدیریت احساسات خود و احساسات دیگران گویند در واقع هوش هیجانی به معنای توانایی مهار احساسات و به کار بردن آنها در کارهایی مانند تفکر و حل مسئله است.

      نکته دوم: وقتی با فردی با هوش EQ پایین به عنوان پارتنر طرفیم، باید متوجه باشیم که احتمال نادیده گرفتن منافع و احساسات ما در اون رابطه خیلی زیاده
      (پارتنر مثلا میتونه دوست هم جنس دانشگاهی شما باشه که با هم قرار هست مقاله ای را به استاد تحویل بدین…دوست فاقد EQ شما، میتونه پارتنر درسی بسیار آزاردهنده ای باشه و درکی از شما و زحمات تون نداشته باشه)
      بنابراین شما الان که در مرحله عقد هستین، این مورد را باید آمادگی داشته …

      در زمان عقد شما اولین موضوع را دیدین، این مورد را میتونی تعمیم بدی به سایر موارد در اینده و زیر یه سقف…
      یعنی شما یه همسری دارید که در سکانس های مشابه دیگر، فاقد درک احساسات شما خواهد بود…
      دیدین زوج های جوان در اول زندگی با هم اختلافات زیادی دارند و رفته رفته حل میشه و اصلاح میشن…به خاطر این هستش که هوش هیجانی شون کم کم رشد میکنه و برای حفظ زندگی شون، انعطاف پذیرتر میشن…
      بنابراین حرفای من به این مفهوم نیست که باید از زندگی با همسرتون حس ناامیدی کنین…

      راهکارهای من این هستش که با زبان خوش بهش حس تون را بگین…با قهر و دعوا نه…مثلا:
      علی جان خانواده ات خیلی خوبن …با مادرت/ با خواهرت/بابرادرت مشکلی ندارم.حقیقتا شبیه خانواده خودم هستند و دوست شون دارم…اما وقتی به عنوان عروس بخوام اینجا زیاد بمونم مشکلاتی ناخودآگاه پیش میاد…مثلا ما زوج جوان هستیم و خب میریم یه جا میخوابیم و این پذیرفته است ولی حساسیت بزرگترها را ایجاد میکنیم…اونها ممکن هست چیزی نگند ولی وجهه ما میاد پایین …
      از طرفی خونه یک زوج جوان با خونه والدین هامون فرق داره…ما نوع لباس مون، رفتارمون و … برای خودمون پسندیده است چون تازه ازدواج کردیم ولی برای بزرگترها وجهه خوبی شاید نداشته باشه…من فکر میکنم باید حد نگهداریم…احترام هامون به هم بیشتر میشه…

      دخترمشرق جان اگر همسرتون نپذیرفت، اصلا عصبانی رفتار نکن …بهش بگو برای مسائل اول ازدواج باید مشاوره بریم و هر چی مشاوره گفت را میشنویم و بررسی میکنیم…
      اگر همسرتون نیامد به مشاوره، حقیقتا اوضاع سخت میشه و راه دیگه ای جز پذیرش و یا صبوری نیست …

      • آواتار دخترمشرق

        دخترمشرقمی گوید:

        ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۳:۴۸

        سلام و وقت بخیر اموزگازی برازنده شماست که معلم من بودید و با شما رشد کردم
        تبریک میگم بهتون این هفته رو
        ممنونم واقعا دریچه خوبیو به روم بازکردید الان متوجه شدم
        بله درست میگید در خیلی از سکانس های دیگه هم این مدل رفتارهارو دیدم
        و از الان تهدید میکنه میگه بعد ازدواج اجازه نمیدم خونه خانوادت بری یا تهدید میکنه دانشگاه نمیزارم بری
        بنظرتون درسته که من روی هوش هیجانیش کارکنم تا بهتربشه
        باتوجه به متن سازی که اموزش دادید با داستان میگم واسه مشکلات ولی تاکید داره که ما اینجوری نیستیم درصورتی که هستن
        ممنون که راهنماییم کردید
        چشم ایده هاتونو بکار میگیرم♥️

  • آواتار Mahsa

    Mahsaمی گوید:

    ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۹:۱۲

    کاش شغلی پیدا میکردم که نگران این چالش ها باشم 🙁 شما خودتون چطوری شغلاتونو پیدا میکنید ؟ مخصوصا کارآموزی خیلی سخت پیدا میشه. من هنوز ترم دوام و چون لیسانس ندارم نیاز به این کارآموزی ها دارم ولی نمیدونم از کجا پیدا کنم…ممنون میشم کمکم کنید 🥲🙏

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۲:۱۸

      Mahsa جان
      همین که اینجا هستین و نظرات را گوش میدین عالیه …
      میتونین راه را پیدا کنین…
      تو تلگرام مثلا کانالی برای کاریابی اصفهانی ها داریم…فکر کنم برای شهرهای دیگر هم باشه…عضو بشین و جا و مکان را برید رویت کنین و پافشاری روی هدف داشته باشین…شرکت ما مثلا سال قبل اصلا کارآموز نمیگرفت…جالبه یکی اومد با اصرار و گفت خواهش میکنم بذارید کار یاد بگیرم…مدیرمون قبول کرد…یعنی فکر نکنین یه جا بهتون گفتند نه، تموم میشه…جایی هم بن بست بود ناامید نشید

  • آواتار نیاز به کار ادمینی

    نیاز به کار ادمینیمی گوید:

    ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۲۱:۴۴

    سلام مهشید جون
    از خرداد که تاپیک زدن باز میشه شما نیاز به ادمین ندارید؟
    فکر کنم سایت تون کم کم شلوغ بشه ومثل *** سایت نیاز به نظارت باشه.
    اگر ادمین خواستین من میتونم باشم حتی تایم شب.
    🙏🙏

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۲:۰۹

      در پاسخ به “نیاز به کار ادمینی”
      سلام بر شما
      حقیقتا این سایت یک سالش هم نشده هنوز و برای شلوغ شدن زمان میبره…در حال حاضر، یه ادمین پارت تایم دارم …فکر میکنم سال شش ماه دوم سال ۴۰۴ نیاز به ادمین دیگری هم داشته باشم…برای کار ادمینی باید قراردادی بسته بشه و من فقط افرادی که ساکن اصفهان هستند را میتونم همراهم داشته باشم…حضوری نیاز به دیدار و هماهنگی داریم…
      ایمیل تون ظاهرا آدرسش درست هستش…من یه سلام ارسال کردم…اگر تمایل داشتین، تاریخچه کارتون را بفرمایید همراه با شهری که ساکن هستین

  • آواتار فرشته

    فرشتهمی گوید:

    ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۰۱:۰۱

    مهشید جان ویست عالی بود با اینکه هنوز سر کار نمیرم ولی گوشش دادم😄❤️
    میشه دقیقا یه ویس همینجوری هم درباره نحوه رفتار تو دانشگاه بگی چه همکلاسی همجنس چه غیر همجنس.مثلا اینکه با همکلاسی دخترمون با اینکه قراره چندین سال با هم باشیم صمیمیت داشته باشیم؟ اگه با کسی صمیمی نشیم زندگیمون تو دانشگاه خشک نمیشه؟ با پسرا چطور رفتار کنیم ؟ حرفای ضد و نقیض زیاد میگن . من واقعا حرفای تو رو قبول دارم و چیزایی که میگی رو تو زندگی واقعیم چند موردش رو دیدم.ممنون میشم درباره این موضوع هم صحبت کنی 🥰

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۲:۱۵

      فرشته جان خدا را شکر مفید بوده❤️
      حقیقتا من دهه شصتم و اون تایم دانشگاه محیطش متفاوت بود…الان برادرم استاد دانشگاه هست و مواردی که تعریف میکنه خیلی با زمان ما متفاوته😄
      مثلا زمان ما، دختر و پسر شاید یه سلام به هم میدادند و یه جزوه ای میگرفتند…الان با همدیگه گروه درسی و تلگرام و …تشکیل میدن و شاید باید در گروه ها هم حضور داشت برای اطلاع رسانی ها و …
      میخوام بگم الان ارتباطات بیشتر شده …تو این ارتباطات بیشتر، استانداردهای رفتاری را میتونم بگم که دختر آسیب نبینه و چالش نداشته باشه و محترم هم باهاش برخورد بشه…
      یه ویس در این مورد هم تقدیم خواهد شد در اسرع وقت🥰

      • آواتار فرشته

        فرشتهمی گوید:

        ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۹:۱۸

        ممنون عزیزم❤️
        راستش من تو خانواده ای مذهبی سنتی بزرگ شدم و حرفایی که تا حالا به من گفتن با فرهنگ الان جامعه مخصوصا دهه هشتادیا که خودمم هستم نمیخونه. احساس میکنم تعریف دختر خوبی که به من گفتن الان درست نیست و کسایی که شاید خلافش رو رفتار میکنن موفق تر و خوشحال ترن 😄.من نمیتونم با پسرها حتی صحبت ساده هم داشته باشم و راستش این رو یه کمبود تو خودم میبینم که اگه اصلاح نشه تو زندگیم میتونه اثر بگذاره.
        گرانبهت جان دقیقا همین موضوع ویس که شما گفتی چالش من هستش مشتاقانه منتظر ویست هستم😍
        مرسی که جواب دادی🥰

  • آواتار مهرداد

    مهردادمی گوید:

    ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۳:۴۰

    درود
    ببخشید که مجدد مزاحم میشم و وقتتون میگیرم اون هم در این بخش که مرتبط نیست. به توصیه شما با پارتنرم یک جلسه به یک روانشناس خانم مراجعه کردیم. متاسفانه برخورد خیلی بدی با اون خانم روانشناس داشت و حرف هایی زد که من بازم در مقابلش شوکه شدم. بعد هم زد بیرون از مطب. فقط تونستم عذرخواهی کنم با شرمندگی و گردن کج کردن جلوی اون خانم و منشی شون. از اون روز تا الان باهاش سردم حتی به پیام هاش خیلی دیر جواب میدم. به نظر شما درسته اگر هر کاری کرد دیگه بهش برنگردم؟ تنها ترس من اینکه خودکشی کنه. دوست ندارم غیر مستقیم باعث از بین رفتن کسی باشم. این چند روز خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم هر چه بیشتر این رابطه ادامه پیدا کنه هر آدمی اطرافم هست حتی شغلمو ممکن از دست بدم.
    اگر یادتون باشه خدمتتون عرض کردم با تمام اطرافیان من از دوست بگیر تا فامیل حتی همسایه های من مشکل داره و درگیر میشه و به شدت بدبین و شکاکه.

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۵:۳۲

      درود
      خواهش میکنم
      کار بسیار درستی کردین که مشاوره رفتین👌👌
      و چه خوب که مشخص شد هم برای خودش هم بیشتر از قبل برای شما، که این رابطه اشتباه بوده…
      و البته حق هم دارید که نگران خودکشی ایشون باشین واقعا تصمیم سختی هستش چون حس انسانی و مسئولیت پذیری دارید.
      ولی ایشون را باید رها کنین چون خودشم به خودش کمک نمیکنه…
      این رابطه هشدار داره بهتون میده اگر ادامه دادین و مشکلات دیگری پیش اومد، این دختر ممکن هستش شما را وارد چالش های بعدی بکنه…حتی شاید مسبب اعصابشم شما را بدونه…شاید چند وقت بعد حتی والدینش یا نزدکانش شما را بشناسن و ایشون دروغ بگه و شما را وارد مسائل بدتری کنه////
      یه دختری رامیشناختم به قدری دچار مشکلات روحی بود که اسم و فامیل پارتنرش را تو اینترنت عنوان میکرد و حیثیت طرف را برد …
      شما تا آخر عمرتون با چنین فردی مجبورید باج روحی و رفتاری بدین تا براتون چالش ایجاد نکنه و در نهایت بازم با تمام مراقبت ها، بازم براتون مشکل ایجاد میکنه…

      اگر مردد هستین روی تصمیم تون، مشورت کنین با همون مشاوری که رفتین…تنهایی برید پیشش

  • آواتار مهرداد

    مهردادمی گوید:

    ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۶:۰۹

    سپاس گزارم از وقتی که گذاشتید. این آدم باعث شد من از هر چی رابطه است بیزار بشم. قبلا دو بار تو رابطه رفتم اما با کمترین چالش و درگیری تموم شدن. امیدوارم همه چی خوب پیش بره با این تصمیمم و اتفاق بدی نیفته. بعید میدونم تا چند سال آینده بتونم باز هم وارد رابطه بشم. انگار ما دهه شصتی ها خیلی هامون باید به تنهایی عادت کنیم.

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۶:۱۲

      خواهش میکنم
      جناب مهرداد
      براتون رابطه ای را از خداوند میخوام که امنیت و آرامش و عشق را با تمام وجودتون تجربه کنین.
      روابط این روزها خیلی سخت شدند…ان شاله براتون بهترینش رقم بخوره🙏🙏🙏🙏🙏🙏

  • baharمی گوید:

    ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۱:۲۶

    سلام دختر گرانبها
    من همونم که چند روز پیش لطف کردین بهم ویس دادین نازنین جان برام فرستاد از طرف شما
    خواستم بگم‌خیلی خوشحالم که با انسان آگاهی مثل شما مشورت کردم
    ممنونم ازتون یک دنیا

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۱۲:۲۱

      bahar جان سلام به روی ماه تون
      خدارو شکر مفید بوده 🥰
      در رابطه با پیام تون داخل اون سایت باید بگم که من به دلیل مشغله خیلی کند میتونم پاسخ بدم ولی تا جایی که توانم باشه همراهی میکنم…اگرموردی بود حتما با من در میون بذارید🙏🙏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *