Mahshid
خودمراقبتی برای هر کسی میتونه فرق داشته باشه...
اینکه چی حالت رو خوب میکنه گاهی توسط خودمون هم کشف نشده!
مثلا من با پختن غذا به آرامش زیادی میرسم...غذا پختن مثل رفتن پیک نیک و یا طبیعت هست برام...
وسایل مورد نظر را میچینی روی میز ...شروع میکنی به ترتیب خلق کردن ...و آروم آروم به هدف نهایی نزدیک میشی...
برای من زمانی کار تموم میشه که سفره جمع بشه ...
زمان خوردن و توقف کردن پای سفره و دیدن لذت خانواده ام از غذایی که پختم، خیلی حس خوبی داره ...این بخش از وجود من همون دیمیتر یا "زن مادر" هست که دوست داره به دیگران غذا بده
💡 من کشف کردم که وقتی صبح تا عصر سر کار هستم، بخش مادری و دلبری برای من خاموش میشه و بخش دانشمند فقط روشنه...
پس بعد از کار چی حالم را خوب میکنه؟ یکیش غذا پختن هست...
اینکه میگم گاها لذت هامون کشف نشده است همینه...
من زمانی آشپزی را دوست نداشتم...اما حالا برام تراپی محسوب میشه ...
یا وقتی بدنم از سرکار که میام خونه خسته است و کشش ورزش را در خودم نمیبینم...اما تا میام خونه، نمیشینم که دیگه زمین گیر بشم...همون لحظه لباس ورزش میپوشم میپرم رو تردمیل و یه آهنگ پر انرژی میذارم...وجودم زنده میشه ...من کشفش کردم که بدنم گولم میزنه...بدن من در واقع از نشستن سرکار خسته بوده ...دنبال فعالیت و شادی هست...بعد از ورزش خوابم نمیاد و سرحال میشم چون بدنم بیدار شده ...
چطوری فهمیدم؟
وقتی که چند سال قبل باشگاه ثبت نام کردم و مجبور بودم دقیقا بعد از تایم کاری برم باشگاه، چون تایم دیگری نداشتم...اولین روزی که بعد از کار داشتم میرفتم باشگاه، خیلی خسته بودم...ولی بعدش خبری از خستگی نبود... حالم خیلی خوب شد...
الانم میام خونه نمیرم اول استراحت کنم چون میدونم که دیگه انرژی پا شدن ندارم و خستگی در بدنم میمونه(مگر اینکه واقعا خسته شده باشم و یا روز سختی را در شغلم بوده باشه)
با این مقدمه میخوام براتون از خودمراقبتی هام بگم ...امیدوارم تو این مبحثم بهتون خوش بگذره
#خودمراقبتی