Mahshid
دیدین یه سری از صحنه های زندگی چقدر خجالت آوره؟
🔶 مثلا یه پسر بی ارزش را پیگیری می کردی که بهش برسی و اون به تو گفت نه نمی خوامت؟
🔶 یا برای اینکه آدمی را تو زندگیت نگه داری مدام باج جنسی و عاطفی و مالی و... دادی و طرف ترکت کرده...
🔶 طرف بهت احترام نمیذاشته ولی تو اصرار کردی باهات بمونه و براش گل خریدی!
🔶 یا مثلا سر کار خیلی دلشکسته بودی و مثل ابر بهار جلوی همه گریه کردی و همه کلی حرف پشت سرت زدند که چقدر نازک نارنجیه یا چقدر ضعیفه و ...
🔶یا تو جام جهانی ۱۹۹۴، پنالتی را مثل روبرتو باجو خراب کردی !
باجو میگه :
«به دنبال یک بیل بودم تا بتوانم سوراخی در زمین حفر کنم و خودم را در آن دفن کنم!»
دیگه نهایت چیزی که میتونستم برای یه لحظه غمگین و به آخر دنیا رسیده، مثال بزنم آقای باجوی بدشانس بود که در وصفش میگن : روزی که باجو ایستاده مُرد!
✅ می دونین، یک از راه هایی که تو زندگیت شدیدا رشد می کنی این هستش که به اون صحنه ای که با ورژن ضعیف و تحقیرآمیز خودت رقم زدی، عمیقا فکر کنی! تمامی رنجی که کشیدی را بازگو کنی و براش گریه کنی و اون منِ ضعیف را بغل کنی و بهش محبت کنی و ببخشیش ...
✔️ خیلی ها تو را نمی بخشن ولی تو خودت را ببخش...
✔️ تو بهتر از هر کسی می دونی چقدر بهت رنج و درد وارد شده...اگر خودت را نتونی درک کنی، کی قراره درک کنه؟
من همیشه برای برخی لحظات فجیعی که تو زندگی ام رقم زدم، خودم را شماتت می کردم و با تمام افرادی که تو اون صحنه ها شاهد آبروریزی و حقارتم بودند سعی کردم تا جایی که بشه قطع ارتباط کنم ...
میخواستم تا جایی که بشه خاک بریزم روی اون صحنه ها که هیچکی من را یادش نیاد ...
✔️اما وقتی تونستم سبک بشم که خودم را درک کردم...
برای همین راحت در مورد گذشته ضعیف خودم می تونم صحبت کنم...
من اگر روزی در جایی بدترین رفتار را کردم، داد زدم، باج دادم، حقیر شدم و چیزی را خراب کردم ...حقیقتا تمام توانم در اون لحظه بوده ...من اون تایم قوی و با روحیه نبودم و شرایط قوی شدن را هم نداشتم که بتونم مثل یک انسان رشد یافته رفتار کنم...
اما به خودم می بالم که متوجه شدم که باید رشد کنم و رشد کردم...
🤟 شاید ندونین بخشیدن اون ورژن ضعیف خودتون، اصل کار درمان روان و روح شماست که خیلی از درمانگرها هم ممکن هست نتونن با حرفاشون کمک تون کنند ...
روانشناسان اومدند که نوری را روی ما بتابونند..قرار نیست قسمتی از بار ما را حمل کنند و به دوش بکشند که ما سبک بشیم ...حتی قرار نیست بار روی دوش ما را هم بردارند بذارند زمین...قرار نیست دست ما را بگیرند و از بیابون رد کنند برسونن به شهر ...قراره فقط بهت نور بتابونند...
من خیلی طول کشید تا متوجه شدم که بزرگترین رشد من در زندگی همین بوده که ورژن قبلی را با تمام دردهاش درک کردم و ازش دوری نکردم و کتمانش هم نکردم و پنهانش هم نکردم ...اگر همه تحقیرش کردند من بغلش کردم...
قرار نبوده من در دنیا پیامبری باشم که اشتباه نمی کنه ...
#من_ضعیف
#دوران آشنایی #مهشید #ازدواج #قسمت #3