Mahshid
سه چهار بار رفتیم رستوران و کافی شاپ های خوب...
بهش پیشنهاد دادم که ساندویچ خونگی بپزم و بریم پارک...
وسایل پیک نیک را آماده کردم و ماشین گرفتم و رفتم یه جایی که بیاد دنبالم. خونه هامون از هم دور بود. من بخشی از راه را میرفتم و اونم بخشیش را می اومد و همدیگه را می دیدیم و شب من رو خونه مون می رسوند ...
اون روز که ساندویچ مهیا کرده بودم ، وسایل سنگین بود و از آژانس پیاده شدم. دیدم تو ماشینش نشسته و نیومد کمک بده ...رفتم بهش گفتم : میشه بیای کمکم، زورم نمیرسه .شما قدرتت خیلی بیشتره ...
مثل قیصر 😂 پرید اومد وسط و سبد پیک نیک را گذاشت صندوق عقب...
✔️ من یاد گرفته بودم درخواست هام را مطالبه کنم...
ممکن است مردی روبروی ما باشه که به فکرش برخی چیزا نرسه و فکر کنه ما از پس کار بر می آییم...ممکن هم هست از همون اول خودش خودجوش کمک بیاد...
ما خانمها مورد خودجوش را دوست داریم...ولی همه مردها خودجوش نیستند ولی معناش این نیست که نمی تونن باشن!
ما وقتی مردی خودجوش نیست، دیگه مطالبه هم نمی کنیم و مدام تو خودمون می ریزیم و نحس می شیم و اون روز را تلخ می کنیم...در ذهن ما این چیزا، کوچیک و کم با هم جمع میشه و یه جا آتشفشان میشه و بالا میاریم...
مثال 👇👇👇👇👇👇
1) مثلا مهمون دعوت کردیم و کلی خونه کثیف شده و ظرفها مونده، به همسرمون می گیم بیا کمک ...میگه باشه! ولی نشسته داره فوتبال می بینه!
چه کار می کنیم؟ همه کارها را خودمون دونه دونه می کنیم و حرص می خوریم و حرص می خوریم و تو خودمون می ریزیم و قیافه مونم شبیه اینه😅
و تهشم با ناراحتی و عصبانیت میگیم شب بخییییر! و در اتاق را می کوبیم به هم و میریم می خوابیم!
و همسرمونم شبیه اینه😂
خب چه اشکالی داره صبر کنی فوتبال تموم بشه و یا سهم همسرت را بذاری بمونه؟
2) یا اینکه از چیزی ناراحت هستیم ولی فکر می کنیم باید خودش بفهمه و گزینه خودجوش باشه! تلخ می شیم و لپ هامون باد می کنه و کل روز حرف نمی زنیم یا سر سنگین می شیم و انتظار داریم این مدلی مردها متوجه بشن و یادش بگیرن... خب بهش بگو!
3) همین اواخر من با همسرم یه چالش داشتیم ... آماده شدیم بریم بیرون...همسرم لباسی که به تازگی خریده بود را پوشیده بود و حمام کرده بود و سه تیغه و خوشتیپ شده بود...اما من چون داشتم آماده می شدم، دقت نکردم همسرم چه تیپی شده....دم در آسانسور یهو دیدمش و ذوق مرگ شدم 😆 و پریدم بغل کردم... گفت: نه نه مهشید اینجا دوربین داره!
در حالیکه من کار خاصی نکرده بودم...مثل حالت تولد بود که همسرت را جلوی جمع بغل می کنی و تبریک میگی..ولی همسرم خیلی استرس دوربین داشت...
حقیقتا تو ذوقم خورد ولی خودم را جمع کردم و رفتیم پیاده روی و خندیدیم و سعی کردم اون پیاده روی خوش بگذره و خوش گذشت ...می دونستم زمان طلایی من الان نیست...شب که برگشتیم بهش گفتم و حسم را انتقال دادم و عذرخواهی کرد....نحس نشدم و سانسور هم نکردم ولی وقت مناسبی را برای گلایه انتخاب کردم...
حقیقتا منم متوجه شدم که ذهن منطقی همسرم بیرون از خونه خیلی فعال هست و این کار را نباید بیرون انجام بدم ولی خب حس خودم هم آسیب دیده بود و باید مطرحش می کردم...
👆👆👆👆👆👆
خلاصه رفتیم پیک نیک ...دستکش یکبار مصرف برده بودم ...نشستم خورد کردن گوجه و کاهو ...زیتون هم برده بودم .با ظرافت و زنانگی و خیلی آروم بدون اینکه هول بشم خورد می کردم و می چیدم .لاک هم زده بودم از زیر دستکش های یه بار مصرف، قرمزی هاش پیدا بود ...صبوری، ظرافت، چیدن، آرامش و...ساندویچ مهیا کردن و دادن به دستش با احترام...خودم هم داشتم لذت می بردم🥰
اون روز خیلی عالی بود.من دست تو جیبم نکرده بودم و خرج کنم .ولی از خرج کردن اون هم جلوگیری کرده بودم .وقتی رسیدیم خونه، پیام داد :
راز موفقیت اون روز این بود که نشون دادم زن زندگی هستم با خرج های کمتر. ولی خرج کم به معنای از خودگذشتگی های افراطی نیست...
به روش زنانه برخورد کردم .هم زنانگیم را بهش نشون دادم و هم خرج کمتر شد. اون قسمت مطالبه گری من هم باعث شد در ادامه تو مسائل این مدلی خودجوش بشه.
یه کوکوی ساده با طعم زنانگی خیلی خوشمزه میشه:)
#مطالبه_گری #زنانگی #نحس_بازی
#دوران آشنایی #مهشید #ازدواج #قسمت #3