Mahshid
خیلی از آدمها، پول زیادی برای درمان روح شون خرج کردند ولی بازم موفق به شفا یافتن نشدند...
چون نتونستن با خودشون روبرو بشن ...
راهش را یاد نگرفتن...
متوجه نبودند که جنبه های سرکوب شده شون، اتفاقا به توجه بیشتری نیاز داره...نیاز هست حبس نشه...
با حبس کردنش باعث می شیم که فرشتگان درون مون هم متولد نشن....
دیدین توپ های پلاستیکی رو اگر تلاش کنیم که وارد استخر کنیم، زور زیادی می زنیم که ببریمش تو آب و موفقم می شیم ولی تا رها کنیم، از زیر آب می زنه بیرون...
بخش هایی که ما پنهانش می کنیم هم همین هست...انرژی خیلی زیادی برای پنهان کردنش صرف می کنیم و اجازه بودن بهش نمی دیم ولی بلاخره به بیرون پرتاب میشه اونم به صورت آتشفشان خفته و پر از ویرانگری!
ما می ترسیم این بخش هامون را ببینیم و در آغوش بکشیم چون فکر میکنیم شاد و رضایتمند نمی شیم . حالمون بد میشه...
اتفاقا شادی تو همین هست...
چیزی که فهمیدن مفهوم سایه ها را برای آدمها سخت می کنه این هستش که نمی تونن تشخیص بدن مشکل کجاست...
مثلا اگر همسرم وظیفه اش را انجام نده و من سکوت کنم و چند وقت بعد منفجر بشم یعنی همسرم کارش درست بوده و من مقصرم؟ مفهوم سایه ها به این معنی نیست که ما مقصریم و دیگران هیچ مشکلی ندارند...موضوع این هستش که باید یاد بگیریم که حس های لحظه ای مون را ترجمه کنیم و بهترین تصمیم را بگیریم...
مدام نگیم ولش کن فعلا صبر کنم ببینم چی میشه ...
اگر داریم مدام از خودگذشتگی می کنیم و به خودمون می بالیم که به به چه زن زندگی هستیم، باید توجه کنیم که این وسط حس های بدمون چی هستند؟ ...قطعا هر زنی که از خودگذشتگی می کنه، چیزی را از دست می ده و چون تایید بیرونی و اجتماعی می گیره، حالش تا مدتی خوب میشه ولی به یکباره یه زمانی میرسه که تمام اون نداشته ها، منفجرش می کنه ...
یه عده هم هستند که بهشون خیانت می شه دیگه بدتر! تمام اون گذشت ها نتیجه اش میشه خرج کردن برای زن دیگری و اینجاست که از خودشون میپرسن: به چه قیمتی از خودم گذشتم؟
مفهوم سایه ها این نیست که " گذشت " پاداش نداره ها ...گذشت روبروی خودخواهی قرار داره و پاداش میگیره...
اما اگر میخوای خودخواه نباشی، به معنای این نیست که بنفشه ای باشی که حلقه ازدواج درخواست نمی کنه...باید مطالبات به حق خودت را طلب کنی ولی می تونی حلقه ات را مناسب تر بخری و به فکر جیب همسرتم باشی...
مفهوم سایه ها این نیست که موندن و زحمت کشیدن برای والدینت و به پاشون سوختن، پاداش نداره...احترام و زحمت کشی برای والدین ارزشمنده و پاداش می گیره...ولی به معنای سرکوب کردن نیازهای خودت نیست...
یه مثال زیبا از کتاب نیمه تاریک وجود بزنم...خیلی تمرین ذهنی خوبی هست:
میگه شما مثل یه قصر هستین که اتاق های زیادی داره ...
حالا من قصر خودم را تعریف میکنم و شما هم تا مطلب بعدی قصر خودتون را تعریف کنین ...
قصر من این تصویری هست که روی این پست گذاشتم...شهر زمینی نوش آباد در کاشان که جزو مورد علاقه هام شده...شما تو گوگل سرچ کنین و یه تصویر برای خودتون انتخاب کنین...
روی درب قصر من نوشته شده : این قصر متعلق به مهشید است ...
مهشید یه اتاق بزرگ و تمیز داره پر از مهارت...برنامه نویسی را قاب کرده زده به دیوار...مدیریت را تجربه کرده و مدرکش را گذاشته تو کمد ...مهشیدِ درونگرای برنامه نویس، یه زمانی رفت تو کار خرید و فروش در یک شرکت و فروشنده حرفه ای شد و ثابت کرد که درونگرایی و فنی بودن، مغایرتی با فروشنده شدن نداره...به به چه اتاق زیبایی!
اتاق دیگری هست به اسم لوندی و آرایش و لباس و زنانگی ...مهشید این اتاق را بلاخره دید و تار عنکبوتش را پاک کرد و وسایلش را داخلش چید ...
یه اتاقی هست به اسم نفرت! مهشید این اتاق را مدتها کتمان کرده بود...مهشید از برخی اطرافیانش نفرت داشت و مدام رصدشون می کرد...به کسی نمی گفت این اتاق را دارم چون مردم اگر می دونستند مهشید از کی متنفر شده، خیلی زشت بود...اما مهشید درب اون اتاق را باز کرد و گردهاش را گرفت و نشست روبروی نفرت و باهاش سنگاش را باز کرد ...مهشید وقتی نفرت را در آغوش کشید متوجه شد که افرادی که اذیتش کردند و ازشون متنفره، خیلی طفلکی تر از خودش بودند و در خونه اونها اتاق های تار عنکبوت گرفته ای هست که اونا نمیخوان ببینن...پس تصمیم گرفت که اونها را ببخشه و رها کنه و از خدا بخواد شفا پیدا کنن...نفرت به مهشید یاد داد که میشه رها کرد...
یه زیر زمین هم داره قصر مهشید ...خاطرات تلخ گذشته و تروماها...مهشید این زیرزمین را خیلی طول کشید تا درش را باز کرد...چون اونجا چیزای خوبی نبود ...ازشون شرم داشت...دلش نمی خواست کسی بفهمه مهشید زیرزمین داره برای همین به کسی نمی گفت زیرزمین دارم تا وجهه اش حفظ بشه ...
"منِ نفرت انگیز" را تو زیرزمین پیدا کرد و بغلش کرد ...
مهشید تو قصرش، چند تا اتاق دیگه هم ساخته که تو بخش سبک زندگی وبلاگش قصد داره بگه و دمش گرم🤪😅
❓شما قصرتون را چطور معرفی می کنین؟
این همون سفر قهرمانی درون هست که تو کتاب نیمه تاریک وجود میگه به عنوان یک تمرین ذهنی حتما باید انجام بدین تا شفا پیدا کنین...و کتاب اشاره داره به اینکه این سفر از راه قلب هست ...خیلی قشنگه از راه قلب نه صرفا ذهن ...میگه برای اینکه قصرتون را بازدید کنین، وقتی تو خونه کسی نیست و آرامش دارید، برید یه دوش بگیرین و لباس قشنگ بپوشید و آرایش کنین و تر و تمیز و با فکر باز، شروع کنین اتاق هاتون را دیدن ... بنویسین چی دارید می بینین...نفرت و خشم و طفلکی بودن و جلادها و شرم و ...گریه هم لازم شد بکنین ...از دیدن اتاق واهمه نداشته باشین...برید و درش را فعلا باز کنین...عجله نکنین بعدا فرصت پاک کردن تارهای عنکبوت هست نگران نباشین🤗
❓ چرا این تمرین نتیجه میده؟
چون دارید به صورت واقعی، تمام حس ها را به رسمیت می شناسین و مثل یه جای فیزیکی مثل قصر، تجسمش می کنین...شما داخل یه مخروبه زندگی نمیکنین...شما اتاق های قصرتون را تمیز می کنین🥰
#قصر_وجود #شفای_روح
#نیمه_تاریک_وجود #سایه_های_شخصیتی #3