Logo
دیجی بها

2) محیط مجازی و جنگ بیهوده

Mahshid

📌 جنگ بیهوده و فضای مجازی: 

 

وبلاگ من یه وبلاگ دلی هست و تجارب خودم را میگم ...

قاعدتا اونی که نیاز به درمان با متخصص داره، اینجا فقط آگاه میشه که درد چیه و متخصص های درمان چه کتاب ها و چه اساتیدی هستند ...

مهشید، روانشناس و متخصص نیست ...فقط پای درس اساتید نشسته و تجارب زیادی کسب کرده که میتونه به کار زنان جامعه بیاد ...حداقلش ذهن شون جرقه بخوره...

 

یه موردی که این اواخر زیاد باهاش برخورد داشتم را میخوام بگم :

تعدادی پیام دریافت کردم که دلشون نمیخواد من چیزی بنویسم ...

عده ای هم میخوان دست من را رو کنند:)

دیگه رو تر از این که فقر را تجربه کردم که برخی خجالت می کشن بگن؟

یا اینکه خانواده همسرم مدتی مخالف ازدواج ما بودند و راضی شدند و همین را خیلی ها ممکن هست نگن چون خجالت زده می شن؟

اصلا من چیز خاصی ندارم تو زندگیم که رو بشه و خجالت زده بشم یا چیز جدیدی باشه :)

 

البته چیزایی هست که نگفتم چون لزومی به گفتنشم نبوده...اگر اونها را بگم شاید باور پذیر نباشه! اینها که گفتم زندگی روزمره و خیلی عادی یک نفر تو ایران بوده... چیزایی که نگفتم اتفاقا خجالت نداره و شایدم پز تلقی بشه و حقیقتا به کار مخاطبمم نمیاد برای همین نمیگم ...

 

تازه من اهل عکس گرفتن هم نبودم و در لحظه زندگی کردم... این اواخر دارم برای وبلاگم عکس میگیرم و ثبت وقایع میکنم ...

دلیل این رفتارها را از این افراد میدونم (تو کتاب نیمه تاریک وجود فهمیدم دلیلش چی هست) ...

الان چون به جنگ بیهوده مرتبط بود نظرم را جلب کرد که به عنوان یک مثال مطرحش کنم ...

اینکه این افراد وقت و انرژی زیادی دارند برای من میذارند، جنگ بیهوده است...

چون اگر من ننویسم هم حالشون را خوب نمی کنه ...موضوع شون ریشه ای هست ...

تعداد بلاگر زیادی در جهان هستند و از این تعداد، 99 درصد شون هم "بلاگر با چهره" هستند ...بلاگرهای باچهره، سریع مشهور میشن و پیج هاشون فالور میگیره...

با چهره منظورم زیبایی نیست ...کسانی که از خودشون عکس و فیلم میذارند و اسم و فامیل شون مشخص هست را میگن و اینها مخاطب را جذب می کنند...

ولی من به دلیل اینکه نمیخوام محیط کارم و بلاگری ام و زندگی شخصی ام با هم مخلوط بشن، بدون چهره و با عکسهای کمی دارم فعالیت آموزشی میکنم ...وبلاگم محتوا محور هست...

 

بنابراین من قاعدتا نباید براشون مهم باشم، ولی هستم و هر روزم اینجا را رصد می کنند...

این همین مصداق جنگ بیهوده است ... من حذف بشم بهتر از من و یا در حد من زیاد در جامعه هست ...

جنگ بیهوده یعنی اعصابت را در وبلاگ من خراب کنی ... جنگ بیهوده یعنی برای مهشیدی که دوستش نداری، وقتت را بذاری ...

یه کامنت جالبی دیدم ...نوشته بود که همینطوری میشه که بازدید یه وبلاگ بالا میره ...

دقیقا کاری که مخالفین پیج ها، به نفع بلاگرها می کنند این تصویره: 

 

  

 

از طرف من هم جنگ بیهوده این هستش که جواب تک به تک به کسانی بدم که دوستم ندارند ...یعنی مدام بخوام توضیح بدم ...

 روی حرف زشت در وبلاگم حساسیت دارم و اینجا خونه من هست و من میزبانم ...قاعدتا نمیذارم فحش منتشر بشه و فقط بلاک میکنم ... برای همین جنگ بیهوده ای را شروع نمیکنم که مدام بخوام جواب فحاشی یا بیراهه رفتن ها را بدم و یا وقت براشون بذارم ...

باید مراحل درمان و رشد را بر عهده بگیری و حلش کنی مثل خودم ...مثل خیلی مخاطبین این بلاگ که دارند تلاش برای "منِ بهتر" می کنند و هزینه رشد را هم می دن ...یا مخاطبینی که رشد کردند و در کامنت ها دارند تجارب و یا اساتیدشون را معرفی میکنند...

اجازه اینکه به آدم های در حال رشد، یا رشد یافته، در خونه ام فحاشی بشه نمیدم...

خودم از خیلی جنگ های بیهوده دست برداشتم ...

اینکه در پیج های اینستاگرام که دوست ندارم اصلا سر نمیزنم ...

به چشمام احترام میذارم و هر چیزی را نگاه نمی کنم ... عوضش وقت برای تولید محتوا میذارم و حالم شدیدا با این کار خوب میشه چون تایپ شخصیت من تایپ همراه و همدل هست ...

دوست دارم در وبلاگم تعداد آدمهایی که رشد کردند و دارند تغییر میکنند زیاد بشه و از کیف شون کیف کنم ...حال خوب شون انرژی زیادی برام میاره ...

دیگه هر کسی به کاری علاقه داره ...نوشتن و ایده دادن هم حال من را خوب میکنه...

پیشنهاد میدم اگر علاقه ای به پیجم نداری، به خودت، به چشمات، به وقت و انرژی ات احترام بذاری و دست از جنگ بیهوده برداری...

عمر مردم این دوره و زمونه خیلی کوتاه شده...انگار جهان روی دور تند قرار گرفته...سریع تر سالها می گذره ...

این روزها فکر میکنم نکنه عمرم تموم بشه و نتونم چیزی به جهان اضافه کنم...نتونم یه رسالت کوچیک در جهانم داشته باشم ...دستم در جهان دیگه خالی باشه ...

یه کاربری در سایتی بود به اسم می می ناز...یه جایی دیدم در مورد رسالتش نوشته بود و کارهایی که دوست داشت در آینده بکنه ...می می ناز مریض بود و فوت شد و نتونست رسالتش را تکمیل کنه...

زمان اونقدر زیاد نیست که با جنگ بیهوده بخوای هدرش بدی...

پایه ای ترین و با ارزش ترین رسالتی که در جهان داری این هستش که  به خودت کمک کنی تا شادتر زندگی کنی و دیگران را حداقل ناراحت نکنی...

به من هدیه ای از خدا رسید به اسم "زندگی" که در کاغذ روزنامه حوادث پیچیده بود ...اما هدیه را پس ندادم و قشنگ ترش کردم ...فرصت این زندگی را خدا به من داد و ازش ممنونم...هر کدوم از ما این هدیه را به نحوی دریافت کردیم و چند تا ایستگاه با هم همسفر میشیم و بعد پیاده می شیم ...به هم سخت نگیریم ...

در سنین بالاتر، آدم به کارهایی که فرصت داشته و نکرده فکر میکنه ...فرصت برای درس خوندن، سفر، شادی، تفریح و ...

وقتت را دریاب

 

 #درایت_زنانه #سیاست_زنانه  #جنگ_بیهوده  #5