Mahshid
من حدود ۱۲ سال پیش، در کلاس سفر زندگی دکتر شیری شرکت کردم و بعدش دیگه ایشون را ندیدم ...
از راه دور رصدشون میکردم و شاگردی شون را میکردم...
همون روزها من در واکاوی خودم به سکانس لوازم التحریر در 6 سالگی ام رسیدم و زار زار گریستم...
کلاس سفر زندگی دکتر، باعث شد من این قسمت را کشف کنم... اما جالبه که خود استادم، هنوز سکانس زندگی اش را کشف نکرده بوده!!
در فایل صوتی ای از ایشون شنیدم که سال ۲۰۱۸ در لندن(یعنی حدود 6 سال قبل) در یک کلاس حضوری و عملی، اون سکانس را یادش اومده و به پهنای صورت گریه کرده ...
سکانس دکتر شیری هم جالبه در همون ۶ سالگی بوده که والدینش جدا شده بودند و با پدرش میرن مهمونی ...
میزبان موقع خواب، تشک ها را به صورت کنار هم پهن کرده و دکتر در جای خوابش جیش میکنه و صبح قبل از اینکه بقیه از خواب بیدار بشن متوجه این قضیه شده و دچار حس بی پناهی شده:
چرا مامانم نیست این فاجعه را بپوشونه؟ ...حس بی پناهی میکنه ...ترس از آبروریزی داره...تنهایی را با تمام وجود حس میکنه... و در انتها میرسه به حس بی ارزشی...
دکتر میگه به پهنای صورتم اشک ریختم که در سن حدود ۴۰ سالگی متوجه این موضوع شدم!
وقتی ویس دکتر را شنیدم که بعد از من متوجه تله بی ارزشی اش شده بود برام جالب بود...
البته منظور این نیست که من زودتر با ارزش شدم و از تله اومدم بیرون نه!
دکتر منبع اصلی را کشف نکرده بود ولی تله بی ارزشی اش سالها قبل رفع شده بود...دکتر تدریس تله بی ارزشی را چند سالی انجام داده بود و قطعا استاد بی چون و چرای من بوده...
تو کلاس سفر زندگی اش به من کمک کرده بود منبع درد را پیدا کنم ولی خودش منبع دردش را در اون تایم هنوز کشف نکرده بود...
وقتی این وبلاگ را تصمیم گرفتم بزنم این موضوع برام خیلی پر رنگ بود که من اینجا میزبان مردمم...اما خودم هم مثل دکتر قطعا چیزهایی هست که هنوز کشف نکردم و پیداش خواهم کرد...میخوام بگم که من که مشاور و درمانگر نیستم و مدعی شفای کامل خودم هم نیستم...
خاطره دکتر شیری من را متوجه کرد که همه ما یه سکانس عجیب داریم و شروع همه تله هامونه...
ایشون میگفت گذشته، نگذشته! گذشته هنوز با ماست ...ما یادمون رفته کجا ضربه فنی شدیم ولی ضربه هاش و زخم هاش را حمل کردیم...
میخوام ازتون بشینین مثل همون تایم که سایه های درون را واکاوی کردین، این بار هم واکاوی کنین...سکانس های زیادی قطعا از یادتون رفته و یادتون میاد که شگفت زده می شین و گریه می کنین...
به نظر من، گریه برای اون صحنه فراموش شده ، شروع شفاست.
#تله_بی_ارزشی #دکتر_شیری #6