Logo
دیجی بها

10) تله قربانی

Mahshid

1)

یه مثال ساده بزنم که همه مون در موردش شنیدیم:

اکثر  متجاوزین، خودشون در کودکی بهشون تجاوز شده یا خاطرات خیلی بدی در کودکی از کتک کاری و استبداد دارند ...

این باعث میشه که فردی که در کودکی و نوجوانی (کلا در زمان گذشته) قربانی شده، در سکانس های دیگری بشه جلاد برای دیگران...

 

بیجه

 

2)

یا فرض کنین دختری که سالها با پدر معتاد یا بدخلق زندگی کرده:

ناخودآگاه می بینه رفته تو روابطی  که همگی شبیه پدرش بودن!

چون سالها با این مشکل پدرش جنگیده...

منظور از جنگ این هستش که تلاش کرده که پدرش اعتیادش را ترک کنه یا خوش خلق بشه ...

این تلاش میتونه فقط تلاش تو ذهن باشه نه عملی...مثلا مدام فکر کرده و آرزو کرده که پدرش درمان بشه ...

این دختر در روابطی میره که طرف مقابلش را درمان کنه...

بنابراین تله قربانی، یه وجه دیگه هم داره...رابینهود یا طبیب...

به این سه ضلع در روانشناسی "مثلث کارپمن" گفته میشه

 

 

یعنی قربانی ها یا میتونن جلاد بشن یا می تونن رابینهود (نجات دهنده) بشن که هر دو اشتباه هست ...

 

🔔 برای همین نیاز هست که ما متوجه بشیم کجا قربانی بودیم و دست از بازی قربانی برداریم...

 

برخی از قربانی ها، وقتی آگاه بشن که تو تله هستند، مسیر آگاهی و خروج از  قربانی را شروع میکنند...اما تعداد زیادی در تله میمونن چون تله قربانی یه نوع آسودگی هم داره...تمامی شکست ها و ناکامی های زندگی را میندازن روی دوش دیگران(والدین و محیط و دهه تولد و همسر و...) و  خودش را مقصر نمیدونه و مسئولیت هیچ کاری را بر عهده خودش نمی بینه...

مثلا وقتی انتخاب اشتباهی برای ازدواج کردی، این مسئولیت بر دوش توست نه هیچ کسی...اما میگی: من اگه در محیط بهتری بودم، مغزم هنگ نبود و تصمیم بهتری میگرفتم! پس من مقصر نیستم!

 

3)

تله قربانی فقط برای تجاوز و اعتیاد نیست...

 

یه مثال ساده بزنم: 

 

مثلا دهه شصت یه سری  امکانات نبوده و یا یه سری محدودیت ها داشتند...اگر بخواهند روی همون محدودیت ها مدام فکر کنند و حسرت بخورند، میشه همون تله قربانی...

دهه شصتی که مثلا در محل کار شروع میکنه به دهه هشتاد و هفتاد زورگویی کنه  و دائم میگه: 

ما محدود بودیم و پر کار بودیم و فلان و بهمان...چرا این وروجک دهه هشتادی باید بیاد اول کار، حقوق زیاد بگیره ...

در جای جای زندگی مون باید به هوش باشیم که کجا قربانی شدیم که باعث شده خوی جلادی و یا خوی نجات دهندگی افراطی، در ما زنده بشه...

خیلی مهمه که در موردش فکر کنیم...

 

4)

ترول های فحاش و مزاحم و تکدی گر و تله قربانی:

ترول ها قطعا در زندگی درد و رنج کشیده هستند...

یا به دلیل والدین ناآگاه و یا محیط زندگی شون، اون زندگی که در افکارشون بوده را بهش نرسیدند...

 

مثلا باهوش بودند ولی دانشگاه نرفتند

حتی ممکن هست  از خیلی ها مطالعات بیشتری داشته باشند، ولی استفاده ای در زندگی شون نکردند...

 

علت اینکه ترول هایی که دانش زیاد دارند، نتونستند به جایگاه واقعی برسند، دقیقا همین تله قربانی بوده...

افتاده تو تله و اونقدر در نقش قربانی فرو رفته که حتی کارایی که تو زندگی اش می تونسته بکنه نکرده...

 

شاید بگین با این حساب ترول ها زیاد باهوش نیستند...

 

بله متاسفانه...ترول ها متوجه جنگ های بیهوده زندگی شون نشدند و این هوش بیشتر بر میگرده به هوش EQ شون...یعنی IQ بالایی امکان داره داشته باشند ولی EQ بسیار کم...

مثلا من به عنوان یه دهه شصتی، باید بپذیرم که محدودیت های زمان ما چی بوده و دنبال اون زندگی "زیست نشده" نرم!

مثلا دهه هشتاد، امکانات رسانه ای بیشتر داشتند ...من قرار نیست 20 سالگی خودم را با 20 سالگی دهه هشتاد مقایسه کنم! باید بپذیرم...

مثلا کسی که پا نداره، چرا رویاش باید دوندگی در المپیک باشه؟

حقیقتا من معتقدم یکبار زندگی میکنیم و به جای اینکه همه چیز را گردن بقیه بندازیم و مدام درجا بزنیم، از یه جایی باید مسئول تصمیمات مون باشیم و رشد و شکوفایی را رقم بزنیم...

 

 

 #تله_قربانی  #مثلث_کارپمن  #رابینهود #منجی  #جلاد  #قربانی  #ترول