Logo
دیجی بها

5) زندگی اجتماعی + مرزبندی شخصی

Mahshid

 

 

📌 سوال: در زندگی اجتماعی مثلا خوابگاه، چطوری باید با هم اتاقی ها تعامل کنم؟

 

دو مورد اینجا حائز اهمیت هستش:


۱) زندگی اجتماعی اجباری (ما در خوابگاه مجبوریم این مدل زندگی را قبول کنیم)
۲) مرزبندی شخصی (یعنی مرز من و محدوده من در زندگی اجتماعی کجاست؟)

 

این دو مورد در سکانس های مختلف زندگی ما ایجاد میشه و فقط مخصوص خوابگاه نیست؛

 

مثلا:

 

ما وقتی ازدواج کردیم، وارد زندگی اجتماعی جدیدی میشیم …اون زندگی اجتماعی جدید، خانواده شوهر هستند…
شاید ما دوست نداشته باشیم با اونها رفت و آمد کنیم یا گرم بگیریم و…ولی چون ازدواج کردیم، نمیتونیم احساسات مون را بدون پروا و بدون مزه مزه کردن برون ریزی کنیم چون باعث میشه جنگ هایی را ایجاد کنیم …
حالا تصور کنین این زندگی اجتماعی، محدوده اش تنگ تر بشه و در یک ساختمان مشترک با خانواده همسرمون زندگی کنیم …

 

مثال دیگه:

 

ما رفتیم به یه آپارتمان و همسایه هایی داریم…راه پله ها مشترک هست …سر و صداهای هر خونه به خونه دیگه میتونه منتقل بشه و …
خب این هم نوع اجباری زندگی اجتماعی است …

ایده آل این هستش که من یه خونه ویلایی داشته باشم …یا یه خونه دانشجویی فردی داشته باشم…این باعث میشه من مرزبندی هام اتوماتیک ایجاد بشه و مجبور نباشم برای آدم ها با فرهنگ ها و اخلاق ها و تربیت های مختلف، مدام مرزهام را توضیح بدم…

این ایده آل ماست ولی همیشه اونی نمیشه که ما میخوایم …

وقتی ما در شرایطی قرار میگیریم که مجبوریم با آدم ها و فرهنگ های مختلف، نشست و برخواست کنیم، باید مرزبندی مون را بهشون دیکته کنیم بدون اینکه برای خودمون داستان درست کنیم …

 

👈 داستان درست کردن یعنی:

 

یه جوری نوک طرف چیده بشه که شروع کنه با من جنگیدن! اینجا هر جنگی میتونه به من آسیب بزنه …مثلا طرف لج کنه و کینه برداره و موقعی که من میخوام استراحت کنم یا امتحان دارم، شروع میکنه سر و صدا راه انداختن اونم به صورت عادی…مثلا ده بار میره و میاد که من نتونم تمرکز بگیرم و اعتراضم کنم میگه : خب کار دارم نمیتونم که انجام ندم …

در این مدل روابط، اگر همدلی و دوستی برقرار باشه، آدمها به صورت خودجوش، مراعات حال همدیگه را بیشتر میکنند…

 

خلاصه مهارت ارتباطی و متن سازی اینجا خیلی مهم میشه …

 

ما این وقت ها باید قشنگ فکر کنیم که از این رابطه اجتماعی، چی باید به دست بیاریم و چی داریم از دست می دیم...بده و بستون باید منعطف باشه و عادلانه باشه و حریم من را از هم بین نبره...


یکی مثل من براش مهم هست که سوسیس و کالباس نخوره و حتی غذا هم نداشت، نون و پنیر بخوره نه غذای نا سالم …
خب اولویت یکی مثل من میشه غذای سالم …
بنابراین اگر بخوام با هم اتاقی هام، غذای مشترک بخورم، این سالم زیستی را از دست میدم…اونها هم اگر با من بخوان تو گروه باشند، راحتی را از دست میدن و مجبورن سوسیس کالباس ر ا حذف کنند درحالیکه اونها اولویت شون راحتی هست نه سالم خوری…

در واقع این اولویت های من هست که حدود رابطه را باید مشخص کنه …
من اگر باشم، غذای خودم را جدا میکنم و سعی میکنم مهارت آشپزیِ سریع، یاد بگیرم …یعنی نیم پز کردن حبوبات و نگهداری برای یک هفته تو یخچال و پک کردن خوراکی ها و استفاده سریع وپخت و پز سریع …

 

👈حالا فرض کنین من یه مدت با اونا گروهی غذا میخوردم و الان میخوام جدا شم…چطوری جدا شم؟

 

بهشون میگم عزیزان من یه سری غذاها بهم نمیسازه با اینکه شما دوست دارید و خوبم می پزید …برای همین فکر میکنم باید جدا شم از این گروه .
نکته این موضوع کجاست؟ اینکه من باید توضیح بدم چرا جدا میشم و این توضیح را هم با ادبیات مناسب، و با همدلی انجام بدم…حس اینکه اونا دارند آشغال میخورند و من خیلی خوبم و اونا بد هستند و ... بهشون ندم…

 

این مهارت دیکته کردن مرز خودم هست با ادبیات مناسب

 

در زندگی های اجتماعی این سبکی، تا جایی که میشه به طرف مون حس بی ارزشی نباید بدیم…باید حس خوب را در اونها روشن کنیم و از تنش های آینده جلوگیری کنیم…


👈حالا اگر بخوایم اونها را با خودمون همراه کنیم و بگیم غذای ناسالم نخورند چه کنیم؟


این مورد سخت تر میشه چون ما نمیتونیم دیگران را مجبور کنیم که چی بخورند چی نخورند…هر چند باید درک کنند که کار گروهی هست...

ولی وقتی ۱۰ نفر راضی هستند و یه نفر ناراضی، خب اون ۱۰ نفر قضیه را به نفع خودشون دارند و ما باید از اون گروه خروج کنیم …

در این مدل زندگی های اجتماعی، مرزبندی ها را با ایجاد حس خوب انجام باید داد تا دیگران هم بهش احترام بذارند و بپذیرند.

 

معرفی کتاب

 

روی عکس کلیک نمایید

 

#ارتباطات #اجتماع #مرزهای_شخصی 

#معرفی_کتاب   #ملیسا_اربن